زنى هر سال پسرى به دنیا مى آورد، اما آنها بیش از شش ماه عمر نمى کردند.
او همواره ناله و گریه سر مى داد که اى خدا، نه ماه بار دارم و سه ماه شادمان، اما این شادکامى حتى از عمر رنگین کمان نیز کمتر است!
براى نجات از این مشکل نزد مردان خدا مى رفت و از این مصیبت شکوه و ناله مى کرد.
سرانجام شبى در عالم رؤیا باغى سرسبز و باطراوت مى بیند و مشاهده مى کند که بر سر کاخ این باغ نام وى را نوشته اند.
در این هنگام صداى فرشتگان را مى شنود که به او مى گفتند: این نعیم ملکوتى به کسى تعلّق دارد که در جانبازى در راه حق از راه صداقت منحرف نشود.
چون تو در عبادت سستى نشان دادى از این رو خداوند آن مصیبت ها را به تو داد تا از این طریق متوجه پروردگار بزرگ شوى.
بشنو از نى (شرحى بر حکایتهاى مثنوى)، ج2، ص: 203
تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 3:53 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 86
کل بازدیدها: 807586